نری
لغتنامه دهخدا
نری . [ ن َرْ ری ] (حامص ) نر بودن . فحلی . فحولت . مقابل مادگی . || مردانگی . شجاعت :
گر سنگ ده آسیا فروافتد
در پیش رخش ز کوکب دُرّی
از پس نجهد دلش به یک ذره
کس را نبود دلی بدین نرّی .
گر سنگ ده آسیا فروافتد
در پیش رخش ز کوکب دُرّی
از پس نجهد دلش به یک ذره
کس را نبود دلی بدین نرّی .
منوچهری .