نزادن
لغتنامه دهخدا
نزادن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) نزائیدن . نازادن . مقابل زادن . رجوع به زادن شود. || حاصل نشدن . به دست نیامدن :
راست گوی و راست جوی واز هوی پرهیز کن
کز هوی چیزی نزاد و هم نزاید جز عنا.
راست گوی و راست جوی واز هوی پرهیز کن
کز هوی چیزی نزاد و هم نزاید جز عنا.
ناصرخسرو.