ترجمه مقاله

نزده

لغت‌نامه دهخدا

نزده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زده ناشده . غیرمضروب . مقابل زده . رجوع به زده شود. || ننواخته . بی آنکه بنوازند. بدون نواختن ساز و ضرب و دیگر آلات موسیقی .
- امثال :
نزده می رقصد ؛ کنایه از کسی که بی اشارت و امر کسی به نفع او سخنی گوید یا کاری کند و خودشیرینی و خوش رقصی نماید.
|| که زدگی و پارگی و نخ گسیختگی ندارد.
ترجمه مقاله