ترجمه مقاله

نزدیک آمدن

لغت‌نامه دهخدا

نزدیک آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پیش آمدن . (ناظم الاطباء). || نزدیک شدن . اقتراب :
بهار خرم نزدیک آمد از دوری
به شادکامی نزدیک شد نه مندوری .

جلاب بخاری .


- به نزدیک آمدن ؛ نزدیک شدن :
بدانست کآمد به نزدیک مرگ
همی زرد خواهد شدن سبز برگ .

فردوسی .


- نزدیک چیزی آمدن ؛ به آن نزدیک شدن . برِ آن آمدن :
نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز را چه به کار است و چه شاید.

منوچهری .


ترجمه مقاله