ترجمه مقاله

نزل

لغت‌نامه دهخدا

نزل . [ ن َ زَ ] (ع اِ) باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، انزال .
- سحاب نُزْل و ذونَزَل ؛ کثیرالمطر. (اقرب الموارد).
|| پاکیزگی و بالیدگی زراعت و خوبی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پاکیزگی و بالیدگی کشت . (ناظم الاطباء). || فزونی و برکت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فزونی و برکت طعام . (ناظم الاطباء). ریع. (اقرب الموارد). || فضل و عطاء و برکت : رجل ذونزل ؛ کثیر الفضل و العطاء و البرکة. (المنجد) (اقرب الموارد). || (ص ) مکان نزل ؛ جائی که بیشتر در آن فرودمی آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المصباح ). رجوع به نَزِل شود. || (مص ) پاکیزه و بالیده گردیدن کشت . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بالیدن و پاکیزه شدن و نمو کردن زرع . (از اقرب الموارد). || ریع کردن و برکت کردن طعام . (از ذیل اقرب الموارد) (از المصباح ). || زکام زده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بر اثر اندک بارانی سیل جاری شدن از زمین به سبب سختی آن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله