ترجمه مقاله

نزوع

لغت‌نامه دهخدا

نزوع . [ ن َ ] (ع ص ) مشتاق چیزی . (از منتهی الارب ). مشتاق به چیزی . (از ناظم الاطباء). آنکه آرزومند و مشتاق وطن خویش است . (از المنجد). || فلاة نزوع ؛ بعیدة. (المنجد) (اقرب الموارد). || چاه نزدیک تک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بئر نزوع ؛ قریبةالقعر. (المنجد) (اقرب الموارد). || چاه که آبش به دست کشند. نزیع. (مهذب الاسماء). ج ، نِزاع ، نُزُع .
ترجمه مقاله