ترجمه مقاله

نسا

لغت‌نامه دهخدا

نسا. [ ن ِ ] (اِخ ) نام شهری است در خراسان . (برهان قاطع) (آنندراج ). شهری است [ به خراسان ]بر دامن کوه نهاده اندر میان کوه و بیابان با نعمت بسیار و هوای بد و آبهای روان . (از حدود العالم ). شهری است از خراسان نزدیک سرخس و ابیورد و بانی آن فیروزبن یزدجرد است جد انوشیروان و لهذا شهر فیروز میگفته اند و آن شهری است خوش آب وهوا و کثیرالفواکه لیکن عرق مدنی که رشته گویند در آن بسیار می شود، حتی در تابستان کمتر کسی است که بدین بلا مبتلا نبود. و نسائی که امام حدیث است از آنجاست . (از فرهنگ نظام از سراج ). و قصبه ٔ آن تفتازان است و با ابیورد نزدیک است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). شهری است در خراسان ، بین آن و سرخس دو روز و بین آن و مرو پنج روز و بین آن و ابیورد یک روز و تا نیشابور بر شش یا هفت روز راه است ، و سخت وباخیز است . (از معجم البلدان ) :
ز گرگان بیامد به شهر نسا
یکی رهبری پیش او پارسا.

فردوسی .


سلطان فرمود تا نامه ها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس و سرخس و نسا و باورد. (تاریخ بیهقی ص 34).
ترجمه مقاله