ترجمه مقاله

نسج

لغت‌نامه دهخدا

نسج . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) بافته . (غیاث اللغات ). منسوج . بافته شده . گویند: ثوب نسج الیمن ؛ یعنی بافته شده در یمن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). ج ،انساج ، انسجة. (یادداشت مؤلف ). || تنیده . (یادداشت مؤلف ). || بافت . (لغات فرهنگستان ) (ناظم الاطباء). بافتگی . تنید. (ناظم الاطباء). || خانه ٔ عنکبوت . (از مهذب الاسماء). رجوع به نسج عنکبوت شود. || در اصطلاح تشریح نباتی و جانوری ، بافت . (لغات فرهنگستان ). رجوع به بافت شود. || (مص ) بافتن جامه را. (از منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). بافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ).نساجة. (معجم متن اللغة). تنیدن . (یادداشت مؤلف ). گویند: نَسَج َ العنکبوت ُ بیته ، و نَسَج َ دودالحریر غشاؤه . || آوردن و آراستن سخن را. (از منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). آراستن سخن . (از معجم متن اللغه ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). تلفیق کردن و آراستن سخن دروغ را. (از معجم متن اللغة). || تلخیص کردن سخن را. (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || به نظم درآوردن سخن را. شعر سرودن . (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نظم کردن و خواندن قصیده را. (از معجم متن اللغة). || به شتاب رفتن ماده شتر. (از ناظم الاطباء). به سرعت گام برداشتن ناقه . (از معجم متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ) (از المنجد). || وزیدن باد بر آب و موجهای راه راه در آن پدید آوردن . (از معجم متن اللغة) (از المنجد). || به طول و عرض وزیدن باد. (از منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند: نَسَجَت الریح ُ الربع؛ أی تعاورته الریحان طولاً و عرضاً. (منتهی الارب ). || گرد کردن باد برگها و گیاه های خشکیده را. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). || گستردن باد بعض خاک را بر بعضی . (ناظم الاطباء). || پروراندن باران گیاه را تا انبوه و درهم پیچیده شود. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله