ترجمه مقاله

نسل

لغت‌نامه دهخدا

نسل . [ ن َ ] (ع اِ) فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ) (دستوراللغة). ولد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). زاد و زه . (نصاب ). ذرّیة. (اقرب الموارد) (المنجد). زه و زاده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99) (السامی ) (نصاب ) (ناظم الاطباء). اولاد. اخلاف . زاده . بچه . زهزاده . (ناظم الاطباء). گویند: له نسل کثیر. (اقرب الموارد) :
نسل شروانشهان مهین عقدی است
صفوةالدین بهین میانه ٔ اوست .

خاقانی .


|| نبیره . (یادداشت مؤلف ). || خاندان . سلسله . نژاد. (ناظم الاطباء). دودمان . دوده . تبار. پشت . تخمه . گوهر.گهر. اصل . نسب . (یادداشت مؤلف ). گویند: هو من نسل طیب و نسل خبیث . (اقرب الموارد) :
گرانمایه اش نسل و مغزش گران
بفرمود تا شد به هاماوران .

فردوسی .


دوم را مهین نام میلاد بود
که از نسل فرخنده قلواد بود.

فردوسی .


تا اصل مردم علوی باشد از علی
تا نسل احمد قرشی باشد از قصی .

منوچهری .


اگر آرزوی در دنیا نیافریدی کسی سوی ... جفت که در او بقای نسل است ننگریستی . (تاریخ بیهقی ).
از نسل تومانده ولد
فضل خدائی تا ابد.

ناصرخسرو.


مانند علی سرخ غضنفر توئی ارچه
از نسل فریدونی نز آل عبائی .

خاقانی .


- نسل اندر نسل ؛ پشت بر پشت . پدر بر پدر.
- نسل بر نسل ؛ پشت در پشت .
- نسل ... بریدن ؛ بلاعقب ماندن :
نباشد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز
ببرد نسل این هر دو نبرد نسل فرزانه .

کسائی .


- نسل پیوستن ؛نسل پا گرفتن . اخلاف و اعقاب به وجود آمدن . تولید مثل : از آن طاووسان ... خایه و بچه کردند و به هرات از ایشان نسل پیوست . (تاریخ بیهقی ).
- نسل ... را برانداختن ؛ اعقاب و دودمان او را محو و نابود کردن .
|| آفرینش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خلق . (ناظم الاطباء) (المنجد). || (مص ) زادن . (از منتهی الارب ) (فرهنگ خطی ) (آنندراج ). فرزند زائیدن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). زه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زه کردن ، یعنی زادن . (فرهنگ خطی ). گویند: نَسَل َ الولدَ و نَسَل َ بالولد؛ وَلَدَه . (اقرب الموارد) (المنجد). || بسیار بچه آوردن . (ناظم الاطباء). || بسیار شدن فرزندان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). || به شتاب رفتن . (از ناظم الاطباء)(از المنجد) (از اقرب الموارد). شتاب رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شتافتن . به شتاب دویدن . (فرهنگ خطی ). شتابیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نَسَلان . نَسَل . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). || جامه از کتف افتادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). افتادن جامه . نسول . (ناظم الاطباء). رجوع به نسول شود. || پر و پشم و موی بیفکندن حیوان . (تاج المصادر بیهقی ). پر انداختن مرغ . (فرهنگ خطی ). رجوع به نسول شود. || برکندن پشم و پر. رجوع به نسول شود. || افتادن پشم و پر. افتادن پر مرغ و ریختن پشم شتر. (از ناظم الاطباء). ریختن پشم .
ترجمه مقاله