ترجمه مقاله

نسور

لغت‌نامه دهخدا

نسور. [ ن ُ ] (ع اِ)ج ِ نسر، به معنی کرکس . رجوع به نسر شود :
دو چیز بودبه رزم تو ماتم و سور
هم ماتم دشمنان و هم سور نسور.

یزدانی .


این شهر سوری داشت که نسور بر موازاة شرفات او نرسیدندی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257). از آن طایفه سباع را اشباعی تمام و نسور را سوری به نوا حاصل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 191). سباع بی نزاع با ذئاب درساختند و نسور بی نشور با عقاب همخوان گشتند. (جهانگشای جوینی ).
از اثر تیغ او به عرصه ٔ هیجا
شور نشور است و نیز سور نسور است .

دهخدا.


ترجمه مقاله