ترجمه مقاله

نش

لغت‌نامه دهخدا

نش . [ ن َ ] (حرف نفی + ضمیر) از: نه (از ادات نفی )+ اش (ضمیر). نه او را. مخفف نه او را :
گنبدی نهمار بربرده بلند
نش ستون از زیرو نه بر سرش بند.

رودکی .


نش آهن درع بایستی نه دلدل
نه سرپایانش بایستی نه مغفر.

دقیقی .


نش از آفرین بار و نز غم نژند
نه شرم از نکوهش نه بیم از گزند.

اسدی .


ترجمه مقاله