ترجمه مقاله

نش

لغت‌نامه دهخدا

نش . [ ن َش ش ] (ع اِ) بیست درم سنگ و آن نیم اوقیه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نصف اوقیة و گفته اند بیست درهم . (از بحر الجواهر). نصف وقیه که عبارت از بیست درم باشد. (ناظم الاطباء). نصف اوقیه . (از اقرب الموارد). || نیمی از هر چیز. (از المنجد) (از اقرب الموارد). گویند: نش ّ الدرهم و نش ّ الرغیف . (اقرب الموارد). || رطوبتی که بر اثر باران در دیوار پدید آید. (از المنجد). || (مص ) آمیختن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مخلوط کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کوبیدن وسائیدن . کوفتن و سائیدن . (از اقرب الموارد). کوفتن چیزی را. (از المنجد). سهک . دق ّ. (اقرب الموارد). || نرم راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). به آرامی راندن شتران را. (از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دو نیم کردن . (از ناظم الاطباء). || صدا کردن آب در کوزه ٔ تازه . (از المنجد). شنیده شدن صدای آب در کوزه ای که دیرگاهی دور از آب مانده است و چون در آن آب ریزند صدائی شبیه به جوشیدن کند و همچنین است صدائی که از حوض در گرمای شدید شنیده شود چون آبش اندازند. (از اقرب الموارد). نشیش . (المنجد). || ترشح کردن کوزه . آب پس دادن کوزه . || جوشیدن شراب . نشیش : نش ّ النبیذ؛ غلی . || شنیده شدن صدای گوشت در دیگ یا تابه : نَشَّت اللحمة؛ قطرت ماءً. (از المنجد). نشیش . (المنجد) (اقرب الموارد). || آب غدیر شروع به فرورفتن کردن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). نشیش . (المنجد) (اقرب الموارد). رو به خشکیدن نهادن آبگیر. || خشکیدن آب رطب . (از المنجد) (از اقرب الموارد). نشیش . (المنجد) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله