ترجمه مقاله

نضخ

لغت‌نامه دهخدا

نضخ . [ ن َ ] (ع اِ) نشان خوشبو که در جامه و جز آن باقی باشد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). داغ و نشان خوشبو که در جامه باقی ماند. (ناظم الاطباء). اثری که از طیب در جامه و جز آن باقی ماند. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || (مص ) پاشیدن آب را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نضخان . (ناظم الاطباء). نضح . (اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع به نَضح معجم متن اللغة شود. || نیم سیر شدن از آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). و بدین معنی از آن نه فعل صرف می شود و نه اسم فاعل . (از ناظم الاطباء). || سخت جوشیدن آب از چشمه یا از زیر بالا رفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آب از چشمه برجوشیدن . (فرهنگ خطی ). سخت جوشیدن آب از چشمه و گفته اند از پائین به بالا جهیدن آن . (از اقرب الموارد). نضخان . (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پراکنده افکندن تیر در دشمن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). تیر را در [ سپاه ] دشمن پراکندن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). نضخ النبل و نضخ به فی العدو؛ فرقها فیهم . (اقرب الموارد) (متن اللغة). نضخان . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله