ترجمه مقاله

نضوح

لغت‌نامه دهخدا

نضوح . [ ن َ ] (ع اِ) نوعی از خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بوی خوش . (مهذب الاسماء). نوعی طیب که بوی خوش آن پراکند. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || داروی دهن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). «وجور» در هر جای دهان که باشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (ص ) قوس نضوح ؛ کمان تیر دورانداز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کمانی که بدان بخوبی تیراندازی شود. (از المنجد). نضیحة. (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نُضَحیَّة شود. || قربة نضوح ؛مشک که آب تراود. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله