ترجمه مقاله

نضی

لغت‌نامه دهخدا

نضی . [ ن َ ضی ی ] (ع ص ) لاغر از شتر و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهزول از حیوانات . (از المنجد). || تیر بی پیکان و بی پر. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تیر قمار بی پیکان و بی پر.(ناظم الاطباء). || تیر قمار به کار ناداشته . (آنندراج ) (منتهی الارب ). تیر قمار پیش از آن که به کار داشته شده باشد. (از متن اللغة) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || (اِ) النضی من السهم ؛ آنچه مابین پر و پیکان تیر باشد . (از المنجد). چوب تیر. (مهذب الاسماء). تنه ٔ تیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیکان تیر. || نیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || از نیزه ، آنچه بالاتر از محل دست گرفتن آن باشد . (ناظم الاطباء). || گردن تا اعلای آن یا استخوان آن یا گوش و دوش میان کتف و گردن یا شانه جای . (منتهی الارب ). گردن ، یا قسمت بالای آن یا استخوان آن یا آنچه بین عاتق تا گوشها واقع است . (از اقرب الموارد). همه ٔ گردن ، یعنی از سر کتف تا رأس و یا بالای گردن یا استخوانهای آن و دوش و گوش و میان کتف و گردن و شانه جای . (ناظم الاطباء). استخوان گردن . (مهذب الاسماء). || نره ٔ مرد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ذَکَر. (ناظم الاطباء). ج ، انضیة.
ترجمه مقاله