ترجمه مقاله

نظار

لغت‌نامه دهخدا

نظار. [ ن َ ] (از ع ، ص ) مخفف نظاره به معنی تماشاگر :
بر سر آن جیفه گروهی نظار
بر صفت کرکس مردارخوار.

نظامی .


|| (اِمص ) نظر. تماشا. نظارة :
باغ ماننده ٔ گردون شود ایدون کش
زهره از چرخ سحرگه به نظار آید.

ناصرخسرو.


|| نظر. نگاه :
شاه را شرم آمد از وی روز بار
که به شب بر روی شه بودش نظار.

مولوی .


رجوع به نظاره شود.
ترجمه مقاله