ترجمه مقاله

نظاره گر

لغت‌نامه دهخدا

نظاره گر. [ ن َظْ ظا رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) تماشاچی . تماشاگر :
نظاره گرروح ندیده ست به دیده
چون چهره ٔ زیباش به صحرای صور بر.

سنائی .


|| دیده بان . که از دیدگاهی یا فراز برجی اطراف را بنگرد و مراقبت کند :
ز دیوارهایش برآورده سر
ستاره چو دستار نظاره گر.

هاتفی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله