ترجمه مقاله

نعامة

لغت‌نامه دهخدا

نعامة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) شترمرغ . (غیاث اللغات ) (دهار) :
نگر نعامه و طوطی دو طایراند ولیک
غذای آن شکر آمد غذای این اخگر.

ازرقی .


|| واحد نعام ، به معنی یک شترمرغ . || پالان ، یا پائین آن . (منتهی الارب ). الرحل ، و قیل ما تحته . رجوع به معنی بعدی شود. || پا، و گفته اند شکم پا . (از اقرب الموارد). رجل . پا. (متن اللغة). پای . رجل . || ساق . (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || استخوان ساق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || رگی است در پای . (مهذب الاسماء) (از متن اللغة). || زیر قدم . (منتهی الارب ).آنچه زیر قدم است . (از متن اللغة). || دماغ اسب یا دهن اسب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). پوشش دماغ . (منتهی الارب ). پوستی که دماغ را پوشاند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آبکش تا که بر سر چاه باشد. (منتهی الارب ). || چوب میان بکره . (مهذب الاسماء). چوبی که بکره را از آن درآویزند. (فرهنگ خطی ). چوبی که بر دو دیواره ٔ اطراف چاه [ : زربوقین ] نهند. (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). و بکره را بدان آویزند. (از متن اللغة). || آن دیوار که بر دوسوی چاه [ بود ]: نعامتان ؛ آن دو دیوار که بر دو سوی چاه کنند و چوب نعامة را بر آن نهند. (از متن اللغة). رجوع به معنی بالا شود. || چوبی بر دهانه ٔ چاه که در آن راه گذر آب کنند: خشبة علی فم البئرتقوم علیها السواقی . (متن اللغة). || سنگ بلند برآمده در اندرون چاه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صخره ٔ برآمده در تک چاه . (از اقرب الموارد). سنگ برآمده در چاه . (از متن اللغة). || چوب بر پهنای سر چاه و بر بالای جوی خرد. (ناظم الاطباء). || سرای بر کوه که شبیه سایبان باشد. (منتهی الارب ). هر بنائی که بر کوه باشد مانند سایبان . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || دشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مفازة. (اقرب الموارد). بیابان . (ناظم الاطباء). || العلم المرفوع ؛ نشان برپاکرده . (اقرب الموارد). || نشان راه . (منتهی الارب ). نشان که در بیابان بود. (مهذب الاسماء). نشان که در راهها نصب کنند. (ناظم الاطباء). نشان که در بیابانها برپا کنند شناختن راه را. (از متن اللغة). || راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طریق . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || شاه راه . (مهذب الاسماء). راه روشن . (فرهنگ خطی ). محجة واضحة. (اقرب الموارد) (متن اللغة). || پیک شتابان . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). الفیج - رسول الاخبار - المستعجل . (از متن اللغة). پیک و قاصد شتابان . (ناظم الاطباء). || جماعت قوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). گروهی مردمان . (مهذب الاسماء). || نفس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).شخص کل الانسان نعامته . (متن اللغة). || تاریکی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ظلمت . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || نادانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جهل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || اکرام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || شادمانی . خورسندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرح . سرور. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || دراز، از زنان و درختان و جز آن . (از متن اللغة). || عقل . (ناظم الاطباء). گویند: هو خفیف النعامة؛ ای خفیف العقل . (متن اللغة). || گویند: افعل ذلک نعامة عین ؛ بکنم آن به سر و چشم . (مهذب الاسماء). رجوع به نَعام َ، نُعام َ، نِعام َ شود. || جاء کالنعامة؛ رجع خائباً. (اقرب الموارد). || انت کصاحبةالنعامة؛ این مثل را در عیب و عتاب به کسی می گویند که بر غیر ثقة اعتماد کند. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله