نغاغ
لغتنامه دهخدا
نغاغ . [ ن َ ] (اِ)جام . (ناظم الاطباء). رجوع به نفاغ شود :
دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار
یک چشم زد جدا مشو از رطل و از نغاغ .
|| آوند آبخوری . || هر چیز نادر و نفیس . || مفصل گردن . (ناظم الاطباء).
دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار
یک چشم زد جدا مشو از رطل و از نغاغ .
کسائی .
|| آوند آبخوری . || هر چیز نادر و نفیس . || مفصل گردن . (ناظم الاطباء).