ترجمه مقاله

نغوله

لغت‌نامه دهخدا

نغوله . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (اِ) زلف . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). موی پیچیده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زلف خوبان . (از برهان قاطع). بعضی گویند: موی های سر که زنان بهم آورده بر سر گره دهند و آن را در عرف هند جوزا خوانند. (آنندراج ) :
زنخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ
چو شیر گنده دهان ، سهمناک چون کفتار.

سوزنی .


نغوله بسته بر لاله ز عنبر
ز گوش آویزه کرده لولوی تر.

نظامی (از آنندراج ) (از رشیدی ).


زهی از عنبر سارا نغوله
کمند است این که داری یا نغوله .

نزاری (از جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از نظام ).


اگر گره ز شکنج نغوله بگشائی
چو عود عنبرت از خیزران فروریزد.

سلمان .


کاکل کافرانه بین زیور گوش او نگر
و آن مغلی نغوله ها بر سر و دوش او نگر.

اوحدی .


گاه بر رسم نغوله پیش سر
بافتی زنجیره ای از مشک تر.

جامی .


ترجمه مقاله