نفس شکستن
لغتنامه دهخدا
نفس شکستن . [ ن َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) با نفس اماره جنگیدن . بر هوای نفس غلبه کردن :
سعدی هنر نه پنجه ٔ مردم شکستن است
مردی درست باشی اگر نفس بشکنی .
مبارزان طریقت که نفس بشکستند
به زور بازوی تقوی و للحروب رجال .
سعدی هنر نه پنجه ٔ مردم شکستن است
مردی درست باشی اگر نفس بشکنی .
سعدی .
مبارزان طریقت که نفس بشکستند
به زور بازوی تقوی و للحروب رجال .
سعدی .