ترجمه مقاله

نفس کش کردن

لغت‌نامه دهخدا

نفس کش کردن . [ ن َ ف َ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با پف چراغ را خاموش کردن . با دمیدن و فوت کردن چراغ را کشتن . خاموش کردن :
جنون بس است پریشانی دماغ مرا
به حرف سرد نفس کش مکن چراغ مرا.

ملاسالک (آنندراج ).


ترجمه مقاله