ترجمه مقاله

نفور

لغت‌نامه دهخدا

نفور. [ ن ُ ] (ع مص ) ترسیدن و دور گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رمیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رجوع به نفار شود. || آماسیدن چشم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ورم کردن چشم . (از اقرب الموارد). || نَفر. رجوع به نفر شود. || نِفار. رجوع به نفار شود. || یوم النفور، یوم النَفَر. یوم النفر؛ روز بازگشت حاجیان از منی . روز سیم عید گوسفندکشان . روز سیزدهم ذی حجة. رجوع به نفر شود. || (اِمص ) رمیدگی . (یادداشت مؤلف ). نفرت :
چون حرف پریشانی خصم تو نویسد
در سطر ز ترکیب نفور است رقم را.

واله ٔ هروی (از آنندراج ).


- نفورداشتن :
در جمال نوربخش او اسیری گشته است
آنچنان حیران که از هر دو جهان دارد نفور.

اسیری (آنندراج ).


- نفور گرفتن ؛ منزجر شدن . نفرت کردن : از همه ٔ خوردنیها که در جهان است ... بیش از یک سیری نتوان خورد و اگر بیش خوری طبع نفور گیرد. (نوروزنامه ).
|| جزع (؟). (یادداشت مؤلف ). نفیر (؟) :
چو رستم بدیدند ایشان ز دور
تو گفتی ز گیتی برآمد نفور.

فردوسی (یادداشت مؤلف ).


ترجمه مقاله