ترجمه مقاله

نقابت

لغت‌نامه دهخدا

نقابت . [ ن ِ / ن َ ب َ] (ع مص ) رئیس شدن . نقیب شدن . نقابة. رجوع به نقابة شود. || (اِمص ) مهتری . شغل نقیب . (ناظم الاطباء). سالاری . مهتری . عریفی . (یادداشت مؤلف ). نقابة. نقیبی . رجوع به نقیب شود : قراتگین به هرات یافت و پس از نقابت حاجب شد. (تاریخ بیهقی ص 107). با عنفوان جوانی و حداثت سن نقابت سادات علویه به شهر قم و نواحی بدو مفوض بوده است . (تاریخ قم ص 220). رجوع به نقابة شود.
- نقابت سادات یا نقابت علویان ؛ ریاست ومهتری بر سادات علوی .
|| ستودگی . (غیاث اللغات ).
ترجمه مقاله