ترجمه مقاله

نقار

لغت‌نامه دهخدا

نقار. [ ن ِ ] (ع اِ) کینه . عناد. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). گفت و شنود و اختلاف و نزاع و دشمنی و کدورت . (ناظم الاطباء). ستیز. کدورت . آزردگی . نزاع . جدال . کشمکش :
خود نقیریست کل عالم و تو
در نقار از پی نقیر مباش .

سنائی .


به مردانی که در نقار و جدال اختران قاطعاند. (جهانگشای جوینی ). و خبر داد که ایشان اضعاف لشکرمغول اند همه مردان نقار و کارزار. (جهانگشای جوینی ).
بر خاطر عاطرت غباری نرسد
از گفته ٔ من ترا نقاری نرسد.

(آنندراج ).


|| ج ِ نقرة.رجوع به نُقرَة شود. || (مص ) با کسی واکاویدن در خصومت . (زوزنی ). [ به ] همدیگر بازگردانیدن سخن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مناقرة. (منتهی الارب ) (زوزنی ). رجوع به مناقره شود.
ترجمه مقاله