ترجمه مقاله

نقر

لغت‌نامه دهخدا

نقر. [ ن َ ] (ع اِ) آوازکی است که به زدن انگشت ابهام بر وسطی برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). انگشتک و آوازی که از زدن ابهام بر وسطی برآید. (ناظم الاطباء). آوازی که از بشکن زدن برآید. || آوازی از کام و زبان که بدان ستور را رانند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) کنده کاری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به معانی مصدری همین کلمه و نیز رجوع به نقر کردن شود. || (مص ) زدن کسی را. (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). ضرب . (از اقرب الموارد). || کوفتن . (غیاث اللغات ). زدن عود و دف را تا بانگ کند. (از اقرب الموارد). || دانه چیدن مرغ . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دانه برچیدن مرغ . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کندن چوب . (غیاث اللغات ). کنداگری کردن در چوب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در چوب کنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کنده گری کردن در چوب . (آنندراج ). کندن و سوراخ کردن سنگ و چوب را. (از اقرب الموارد). || سوراخ کردن چیزی را. (از ناظم الاطباء). || سوراخ کردن [ مرغ ] بیضه را جهت برآمدن بچه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشتن بر سنگ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جستجو کردن از امری : نقر عن الامر؛ بحث . (از اقرب الموارد). || سر زبان بر کام چسبانیده آواز دادن و اضطراب کردن زبان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اقرب الموارد شود. || صور دمیدن . (غیاث اللغات ). دردمیدن در صور. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دمیدن در ناقور. (از اقرب الموارد). || صفیر زدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). || ستور را راندن به بانگ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || عیب کردن . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دعوت خاص کردن .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دعوت کردن کسی را از بین گروهی . (اقرب الموارد از الاساس ): نقرت لهم ؛ ای دعوتهم خاصة من بین الجماعة. (منتهی الارب ). || به اسم خواندن کسی را از میان قوم . (از ناظم الاطباء). || انگشتک زدن . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوبیدن انگشت ابهام بر وسطی و بانگ کردن آن . (از اقرب الموارد). بشکن زدن . || رسیدن تیر به هدف . (از ناظم الاطباء). به هدف اصابت کردن تیر و از آن درنگذشتن . (اقرب الموارد). || به شتاب نماز خواندن و تمام نکردن رکوع و سجود را. (از ناظم الاطباء): کما ینقرا لدیک و هو یصلی نقری . (از اقرب الموارد). || گردانیدن تیر را به روی ابهام . (ناظم الاطباء). || (به صیغه ٔ مجهول ) سوراخ دار گردیدن چوب و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله