ترجمه مقاله

نقش برانگیختن

لغت‌نامه دهخدا

نقش برانگیختن . [ ن َ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نقش باختن . رل بازی کردن :
چه نقش ها که برانگیختیم و سود نداشت
فسون ما بر او گشته است افسانه .

حافظ.


|| صورت ساختن . صورت تصویر کردن . شمایل ساختن . صورتگری و صورت سازی کردن :
صد نقش برانگیزم با جانْش درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم .

مولوی .


ترجمه مقاله