ترجمه مقاله

نمک آب

لغت‌نامه دهخدا

نمک آب . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) آب نمک . نمکاب . آب ممزوج به نمک بسیار. آب که در آن نمک حل کرده باشند حفظ پنیر و امثال آن و نیز نگاه داری ماهی و گوشت و بعضی بقول و حبوب را. (از یادداشت مؤلف ) : و هفت شبانروز در نمک آب نهند [ ترنج را که خواهند پرورده کنند ] و هر روز آب و نمک تازه کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بهترین تدبیری اندر این حال آن است که او را زود به نمک آبی رقیق ... بشویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله