نهی
لغتنامه دهخدا
نهی . [ ن ُ ها ] (ع اِ) ج ِ نهیة به معنی عقل ها و خردها. رجوع به نُهْیَة شود. || عقل را نهی گویند چون بازدارد آدمی را از هر زشتی و خلاف خردی . (از اقرب الموارد). خرد. عقل . (از متن اللغة) :
شب چو روز رستخیز آن رازها
کشت می کرد از پی اهل نهی .
اتفاقی نیست اینجا بارها
دیده ایم و جمله اصحاب نهی .
شب چو روز رستخیز آن رازها
کشت می کرد از پی اهل نهی .
مولوی .
اتفاقی نیست اینجا بارها
دیده ایم و جمله اصحاب نهی .
مولوی .