ترجمه مقاله

نوآباد

لغت‌نامه دهخدا

نوآباد. [ ن َ ] (اِخ ) ظاهراً قصبه ای در غزنین است ، و از آنجاست محمدفرج نوآبادی سپه سالار هندوستان که سنائی را در مدح او قصیده ای است :
محمد فرج آن سرور نوآبادی
که سروری را صدر است و قائدی را کان .

(از یادداشت مؤلف ).


ترجمه مقاله