ترجمه مقاله

نوئین

لغت‌نامه دهخدا

نوئین . (ترکی - مغولی ، اِ) امیر اعظم . (غیاث اللغات ). سردار.(فرهنگ خطی ). فرمانده . سردار. نویان . نوین . (فرهنگ فارسی معین ). پادشاهزاده . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). فرمانده ده هزار نفر. (ناظم الاطباء) :
دولت نوئین اعظم شهریار
باد تا باشد بقای روزگار.

سعدی .


خاقان منصور قلب و میمنه ٔ سپاه ظفرپناه را به نور طلعت شاهزادگان آفتاب احتشام و فر وجود نوئینان بهرام انتقام زینت و استحکام داد. (حبیب السیر از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله