ترجمه مقاله

نوایی

لغت‌نامه دهخدا

نوایی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به قریه ٔ نوا. (ناظم الاطباء). اهل نوا. رجوع به نوا شود. || نواگر. (آنندراج ). مغنی . (یادداشت مؤلف ). || به رهن و وثیقه و گروگان برداشته شده از آدمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوا شود :
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است .

رودکی (از یادداشت مؤلف ).


|| (اِ) آواز. سرود. نغمه . ترانه (؟). (ناظم الاطباء). || (حامص ) توانگری . دولت . فراوانی . (ناظم الاطباء). بدین معنی بانوایی درست است مقابل بی نوایی . || (ص نسبی ) اهل نائی . کسی که دارای آواز باریک بود. مطرب خوش سرود (؟). (ناظم الاطباء). رجوع به معنی دوم شود.
ترجمه مقاله