ترجمه مقاله

نوبهار

لغت‌نامه دهخدا

نوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) نووه . وَهاره . نام هیکلی در بلخ از معابد بودائی . (یادداشت مؤلف ). نام آتشکده ٔ بلخ است ، و آن را برمک که نخستین ِ برامکه بود ساخت و سقف و دیوار آن را به دیبای الوان آراسته گردانید. و نام بتخانه ای هم هست ، و بعضی گویندهمان خانه ٔ بزرگ که در بلخ ساخته بودند و در آن عبادت ِ آتش می کردند. (از برهان قاطع). بعضی گفته اند نوبهار نام آتشکده ای است به بلخ که لهراسب بعد از وداع تخت و تاج مجاور آن شد و آبای برامکه تا ظهور اسلام هیربد آن بودند، و به معنی مطلق آتشکده نیست بلکه بهار به معنی مطلق آتشکده است . (رشیدی ). مردم ایران از شهرهای دور و نزدیک به زیارت و تماشای آن خانه می آمدند، در حوالی آن خانه ٔ رفیع و گنبد وسیع سیصدوشصت مقصوره ٔ معموره بود که خدام و سدنه در آنها مقام داشته اند و از زمینها و پوششها که در آن کرده بودند اولوالابصار در آن حیران بوده اند، از آن جمله گفته اند که باد چون وزیدی حریری که بر علم قبه ٔ آن کشیده بودندی چنان برآوردی که آن را در شهر ترمد بدیدندی و از بلخ تا ترمد دوازده فرسخ فاصله دارد، و متولی و خدمتکاران نوبهار را برمک می خواندند... و چون لهراسب پیر شدو شاهنشاهی ایران را به پسرش گشتاسب فراگذاشت از تختگاه خود که همانا شادیاخ نشابور بوده به نوبهار رفته به طاعت و عبادت یزدان پرداخت ... (از انجمن آرا). نوبهار خانه ای بود در بلخ و قبل از اسلام نزد فرس معظم و گرامی بود. (از تاج ص 99 و 303) : و اندر بلخ بناهای خسروان است ، نقش ها و کارکردهای عجب و ویران گشته و آن را نوبهار خوانند. (حدود العالم ). نوبهار بلخ که آتشکده ٔ قدیم است بر ایشان [ برمکیان ] وقف است . (تاریخ بخارا). نوبهار بلخ را دقیقی و نظامی و گروهی از مورخان عرب و ایران و فرهنگ نویسان آتشکده ای ازآن ِ زردشتیان پنداشته اند، و آن خطاست . نوبهار بدین مفهوم رابطه ای با بهار [ فصل نخستین ِ سال ] ندارد و اینکه عمربن الازرق کرمانی آن را «ربیع الجدید» ترجمه کرده درست نیست ، بلکه اصل آن نه وه وی هه ره است در سانسکریت . جزو اول هم ریشه و به معنی نو (تازه ٔ)فارسی است و جزو دوم که در فارسی «بهار» شده به معنی دیر و معبد است و جمعاً به معنی دیر نو و معبد جدید است . از اخبار برخی از مورخان مستفاد می گردد که نوبهار معبدی بودائی در بلخ بود، از آن جمله است خبر عمربن الازرق مذکور که یاقوت حموی و ابن الفقیه از او نقل کرده اند. خاندان برمکیان تولیت نوبهار را دارا بودند و در اراضی وسیع و موقوفات بسیار متعلق به دیر ریاست روحانی داشتند و آنان بودائی بودند و در اواخر قرن اول هجری به اسلام گرویدند و بعدها در دربار خلفای عباسی به وزارت رسیدند. گاهی «نوبهار» را به تخفیف «بهار» آورده اند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن درادبیات پارسی ص 317 و صص 320 - 327 و احوال و آثار رودکی ص 25 و فهرست اعلام آن و مجمل ص 51 و یشت ها ج 2 صص 32 - 34 و 266 و تاریخ جهانگشا ج 1 ص 103 و الوزراء و الکتّاب ص 147 و معجم البلدان شود :
به بلخ ِ گزین شد [ لهراسب ] بر آن نوبهار
که یزدان پرستان بدان روزگار
مر آن خانه را داشتندی چنان
که مر مکه را این زمان تازیان .

دقیقی .


چنین گفت با موبدان شهریار
که انطاکیه ست این اگر نوبهار.

فردوسی .


نوبهار بلخ را در چشم من حشمت نماند
تا بهار گوزگانان پیش من بگشود بار.

فرخی .


آورد نوبهار بتان را و هیچ بت
مانند تو به خوبی در نوبهار نیست .

مسعودسعد.


ساحتت آب قندهار ببرد
صفه ات بیخ نوبهار بکند.

انوری .


ترجمه مقاله