ترجمه مقاله

نورد کردن

لغت‌نامه دهخدا

نورد کردن . [ ن َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوردیدن . طی کردن :
بدین گونه می کرد ره را نورد
زمان زیر گردون زمین زیر گرد.

نظامی .


ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 19). || مسّاحی . اندازه گیری . (یادداشت مؤلف ). || مبارات . (یادداشت مؤلف ). || نبرد کردن . رجوع به نورد به معنی جنگ و خصومت و ناورد شود: المشاعرة؛ با کسی به شعر نورد کردن . المصابرة؛ با کسی به صبر نورد کردن . (زوزنی ).
ترجمه مقاله