ترجمه مقاله

نوسوار

لغت‌نامه دهخدا

نوسوار. [ ن َ / نُو س َ ] (ص مرکب ) آنکه تازه شروع به سواری کرده باشد. (آنندراج ) :
همی نوسواریش پنداشتند
چو خود از سر شاه برداشتند.

فردوسی .


دیگری دارد عنانت همچو طفل نوسوار
گرچه در ظاهر عنان اختیارت داده اند.

صائب (از آنندراج ).


ترجمه مقاله