ترجمه مقاله

نوشادر

لغت‌نامه دهخدا

نوشادر. [ دُ ] (اِ) نشادر. ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ وبو که از ترکیب جوهر نمک (اسید کلریدریک ) و آمونیاک به دست می آید و نام علمیش کلرور آمونیوم است . طعم آن زننده است و در آب گرم به خوبی حل میشود. در سفیدگری و لحیم کاری مورد استعمال دارد ودر صنایع مختلف و پزشکی نیز از آن استفاده میکنند. (فرهنگ فارسی معین ). یکی از عقاقیر ارباب صنعت کیمیاست و آن بر دو نوع است ، معدنی و مصنوعی . (از مفاتیح ). لغت فارسی است و آن معدنی و مائی و مصنوعی می باشد و معدن او در بلاد حاره مثل حبشه و قطعات آن مانند شوره یافت می شود، و مائی از آن آبی است که چون به دست حرکت بسیار دهند کف می کند و از جوشاندن آن آب قطعات سفید بر روی آن بسته میشود. و انطاکی گوید در نواحی اصفهان آب مذکور موجود است و گویند در جبال خراسان نیز می باشد و معدنی و مائی عزیزالوجودند، و مصنوعی آن از دودهای کثیف حمام به هم میرسد و رنگ آن اغبر است و از دود تصعید میشود. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). معدن آن کوهی است در نواحی سمرقند و نیز کوهی است در نزدیکی دمندان که از توابع کرمان است و در آن کوه غاری است و از غار بخاری برمی آید و منجمد می شود و این قسم بهترین اقسام است . و قسم دیگر از داش خشت پزی و گلخن حمام حاصل میشود و آن راارباب صنعت عقاب و نسر طایر و مشاطه گویند و عربان ملح بوتیه خوانند. (از برهان قاطع). و نیز رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و عقار شود : و اندر کوههای وی [ ماوراءالنهر ] همه داروهاست که از کوه خیزد چون زاک و زرنیخ و گوگرد و نوشادر. (حدود العالم ). و اندرکوههای وی معدن نوشادر بسیار است . (حدود العالم ).
گر سرمه کشد روزی در دیده حسود تو
هر ذره از آن گرددنوشادر پیکانی .

سیف اسفرنگ (از انجمن آرا).


ترجمه مقاله