ترجمه مقاله

نوش کردن

لغت‌نامه دهخدا

نوش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشامیدن . نوشیدن :
بسش آفرین خواند بر فر و هوش
به یادش یکی جام می کرد نوش .

فردوسی .


جم اندیشه از دل فراموش کرد
سه جام می از پیش نان نوش کرد.

اسدی .


گر ز تلخی قدح می به مثل زهر شود
ما به دیدار خداوند جهان نوش کنیم .

جبلی .


کسی که باده ٔ کین تو نوش خواهد کرد
ز شوربختی دردی خورد هم از سر دن .

سوزنی .


زهر سفر نوش کن اول چو خضر
پس برو و چشمه ٔ حیوان طلب .

خاقانی .


به یاد شاه می کردند می نوش
نهاده چون غلامان حلقه در گوش .

نظامی .


نظامی جام وصل آنگه کنی نوش
که بر یادش کنی خود را فراموش .

نظامی .


سماع ارغنونی گوش می کرد
شراب ارغوانی نوش می کرد.

نظامی .


یک قدح می نوش کن بر یاد من
گر همی خواهی که بِدْهی داد من .

مولوی .


یاری آن است که زهر از قبلش نوش کنی
نه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی .

سعدی .


خون دل از ساغر جان کرده نوش
حلقه شده بر در دردی فروش .

خواجو.


ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پُر است بنوشان ونوش کن .

حافظ.


غیر می هرچه کنم نوش وبال است مرا
می اگر خون فرشته ست حلال است مرا.

طالب (از آنندراج ).


|| به لذت نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی قبلی و شواهد ذیل آن شود.
ترجمه مقاله