ترجمه مقاله

نول

لغت‌نامه دهخدا

نول . [ ن َ ] (ع اِ) رودبار روان . (منتهی الارب ). رودبار پر از آب . (ناظم الاطباء). وادی سایل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). وادی روان . (ناظم الاطباء). || مزد کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کرایه ٔ جهاز. (ناظم الاطباء). اجرت سفینه . (ازمتن اللغة). جعل السفینة، معرب است . (از اقرب الموارد). || نورد جولاه . (منتهی الارب ). نورد بافندگان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، انوال . || سزاوار. (منتهی الارب ). گویند نولک أن تفعل کذا؛ باید که چنین کنی . (مهذب الاسماء)؛ ای ینبغی لک .ما نولک ، ما ینبغی لک . (از منتهی الارب ). و رجوع به نوال شود. || خدمت و آنکه سزاوار خدمت بود. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود. || انعام و عطیه . (ناظم الاطباء). رجوع به نولة شود. || طریقه . (ناظم الاطباء). || (مص ) عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). اعطا کردن . (از اقرب الموارد). به نوال بخشیدن . (از متن اللغة). نوال . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || جوانمردی کردن بسخن و حاجت یا آهنگ کردن در آن . (از متنهی الارب ). || نوردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
ترجمه مقاله