ترجمه مقاله

نکاب

لغت‌نامه دهخدا

نکاب . [ ن ِ ] (اِ) بهله ، و آن پوستی باشد که به اندام پنجه ٔ دست دوزند و میرشکاران بر دست کشند به جهت برداشتن بازو شاهین و امثال آن و به این معنی با بای فارسی [ نکاپ ] هم آمده است . (برهان قاطع). نکاف . نکاپ . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دستکش و آستین مانندی که در هواهای سرد دستها را در میان آن گذارند و بهله و دستکش از تیماج که شکارچیان بر دست کشیده باز و شاهین و جز آن را نگاه دارند. (ناظم الاطباء) :
این نکاب از بهر شاهین بر کف دست من است .

شعوری (از حاشیه ٔ برهان قاطع).


|| خبر (؟). || شکل و نقشه ای که با مداد کشند و با سوزن سازند (؟). (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله