نکح
لغتنامه دهخدا
نکح . [ ن َ ] (ع اِ) کُس زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (مص ) زن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). نکاح . رجوع به نکاح شود. || شوهر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). رجوع به نکاح شود. || مجامعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). رجوع به نکاح شود. || غلبه کردن خواب بر چشم کسی . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). رجوع به نکاح شود. || رسیدن باران زمین را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغه ). رجوع به نکاح شود.