ترجمه مقاله

نکر

لغت‌نامه دهخدا

نکر. [ ن ُ ک َ ](ع مص ) زیرک گردیدن . || دشوار گشتن . || (ص ) معین . (فرهنگ فارسی معین ) :
پس حکم کرد آتشی را و نکر
تا شود حل مشکل آن دو نفر.

مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).


- نکر ساختن ؛ معین کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
هم نکر سازید از بهر ثمود
صیحه ای که جانشان را درربود.

مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).


ترجمه مقاله