ترجمه مقاله

نگارستان

لغت‌نامه دهخدا

نگارستان . [ ن ِ رِ ] (اِ مرکب ) جای نقش و نگار. محل پرنقش وتصویر. (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از باغ پرگل وگیاه رنگارنگ :
خجسته خواجه ٔ والا در آن زیبا نگارستان
گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها.

منوچهری .


از وفا رنگی نیابی در نگارستان چرخ
رنگ خود بگذار بوئی هم نخواهی یافتن .

خاقانی .


گشتی از نعل او شکارستان
نقش بر نقش چون نگارستان .

نظامی .


حاجت صورت نبودآئینه هست
گر نگارستان تماشا می کند.

سعدی .


کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان را.

سعدی .


در تماشای پری رویان اقلیم خیال
دیده گر بر هم نهی چشمت نگارستان شود.

حکیم (از آنندراج ).


|| نقاش خانه . (یادداشت مؤلف ). کارگاه نقاشی . (فرهنگ فارسی معین ) :
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گرچه نبود در نگارستان خط مشکین غریب .

حافظ.


|| خانه ٔ به نقش و نگار آراسته شده و نقاشی کرده شده . (ناظم الاطباء). کاخ منقوش و مصور. (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ به نگارکرده . خانه ٔ منقش . خانه ٔ مزین به نقش ها. (یادداشت مؤلف ) :
این است همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک در او بودی دیوار نگارستان .

خاقانی .


تا نگارستان نخوانی طارم ایام را
کز برون سو زرنگار است از درون سو خاکدان .

خاقانی .


در نگارستان صورت ترک حظ نفس کن
تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل .

سعدی .


جمله شیران و شکاران نگارستانت
فارغ از حمله و ایمن ز کمند و ز کمین .

سلمان ساوجی .


- نگارستان چین ؛ نگارخانه ٔ چین . نگارستان چین را در داستانها موضعی در چین پنداشته اندپر از تصاویر طرفه و نقش و نگار بدیع، و همان است که به نام نگارخانه خوانده اند. در داستان «دژ هوش ربا»نگارستان شهری پرنقش ونگار در سرحد چین معرفی شده است . این شهرت از آنجا پیدا شده که چینیان در انواع نقاشی و مخصوصاً مینیاتور از دیرباز مهارتی خاص داشته اند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
هست آن پر در نگارستان چین
اطلبوا العلم ولو بالصین ببین .

عطار.


ترجمه مقاله