ترجمه مقاله

نگران گردیدن

لغت‌نامه دهخدا

نگران گردیدن . [ ن ِ گ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نگران شدن . رو به چیزی یا کسی کردن . نگریستن :
همه گفتند به خوبان بنباید نگریست
دل ببردند ضرورت نگران گردیدیم .

سعدی .


|| اعتنا و توجه کردن :
آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان
جائی فکند دور و نگردد نگرانشان .

منوچهری .


|| دلواپس شدن . مضطرب و پریشان دل شدن . و رجوع به نگران شدن شود.
ترجمه مقاله