ترجمه مقاله

نیر

لغت‌نامه دهخدا

نیر. [ ن َی ْ ی ِ ] (ع ص ) بسیار نورکننده . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). نوردهنده . روشن کننده . (ناظم الاطباء). روشن . (دستورالاخوان ). منیر. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغة). خوشرنگ . تابناک . (از متن اللغة). روشن . تابدار. (ناظم الاطباء). تابان . درخشان . درفشان . رخشان . درخشنده . درفشنده . مضی ٔ. رخشنده . مشرق . (یادداشت مؤلف ). || (اِ) کوکب . نجم . (یادداشت مؤلف ). به مناسبت کثرت نور آفتاب را گویند. (غیاث اللغات ).
- نیر اصغر ؛ ماه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قمر. مقابل نیر اعظم و نیر اکبر.
- نیر اعظم ؛آفتاب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خورشید. شمس .
- نیر اکبر ؛ خورشید. شمس .
- نیرالزورق ؛ ستاره ای است . (از اقرب الموارد).
- نیرالفکة ؛ ستاره ای است از قدر سوم در صورت فَکَّه . (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله