ترجمه مقاله

نیش زن

لغت‌نامه دهخدا

نیش زن . [ زَ ] (نف مرکب ) آنکه نیش می زند. (ناظم الاطباء). گزنده : قطربوس ؛ کژدم سخت نیش زن . (منتهی الارب ). || آزاردهنده . درشت و ناهموار :
این چنین اسبی تواند برد بیرون مر مرا
از چنین وادی بقاعی سنگناگ و نیش زن .

منوچهری .


|| مفسد. فتنه انگیز. (ناظم الاطباء). که سخن نیشدار گوید. || کسی که برمی انگیزد نزاع و خصومت را. || قصه خوان . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله