ترجمه مقاله

نیل رنگ

لغت‌نامه دهخدا

نیل رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) ادکن . (یادداشت مؤلف ). نیل فام . کبود نیلی :
هوا شد سیاه و زمین نیل رنگ
دلیران لشکر به سان پلنگ .

فردوسی .


بپوشید سهراب خفتان جنگ
نشست از بر چرمه ٔ نیل رنگ .

فردوسی .


از چرخ نیل رنگ چه نالد حسود تو
از سیر کلک تو شد در ناله و غرنگ .

سوزنی .


ای پایگاه قدر تو بر چرخ نیل رنگ
دور ورا شتاب و بقای ترا درنگ .

سوزنی .


به دریا ماند موج نیل رنگش
که در دل بود هم در هم نهنگش .

نظامی .


نفس را چو زین طارم نیل رنگ
گذرگه درآمد به دهلیز تنگ .

نظامی .


|| کنایه از اسب سیاه رنگ :
سیاوش فرود آمد از نیل رنگ
پیاده گرفتش به آغوش تنگ .

فردوسی .


ترجمه مقاله