ترجمه مقاله

نیم دست

لغت‌نامه دهخدا

نیم دست . [ دَ ] (اِ مرکب ) مسند کوچک . (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تخت خرد. مسند خرد. (فرهنگ خطی ). چه ، دست به معنی صدر و مسند عالی است . (برهان قاطع) (آنندراج ) :
دست آفت بدو چگونه رسد
که در او نیم دست دستور است .

انوری (از انجمن آرا).


|| نصف واحد کامل از چیزی مانند نیم دست صندلی یعنی سه صندلی . (از فرهنگ فارسی معین ). نیمی از یک دست ابزار خانه . رجوع به دست شود.
ترجمه مقاله