ترجمه مقاله

نیم روزان

لغت‌نامه دهخدا

نیم روزان . (اِ مرکب ، ق مرکب ) نیم روز. ظهر :
از گرمی آفتاب سوزان
تفسیدبه وقت نیمروزان .

نظامی .


|| هنگام نیمروز. وقت ظهر. (فرهنگ فارسی معین ) :
بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج
نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه .

منوچهری .


- دایره ٔ نیم روزان ؛ دایره ٔ نصف النهار : آن دایره که بر نقطه ٔ سمت الرأس گذرد که زیر سر است و همه ٔ روزها و نقطه ها به دو نیم کند او را دایره ٔ نیم روزان خوانند. (التفهیم ) (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله