نیم پخته
لغتنامه دهخدا
نیم پخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیم طبخ شده . (یادداشت مؤلف ). نیم پز. گوشتی که به خوبی نپخته است . || نیم رس . میوه ای که کاملاً رسیده نیست . || که به حد کمال نرسیده است . تازه کار :
با نیم پختگان نتوان گفت سوز عشق
خام از عذاب سوختگان بی خبر بود.
با نیم پختگان نتوان گفت سوز عشق
خام از عذاب سوختگان بی خبر بود.
سعدی .