ترجمه مقاله

نیم کش

لغت‌نامه دهخدا

نیم کش . [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) نیم کشیده . تیغ و تیر و مانند آن که تمام نکشیده باشند. (آنندراج ). تیغ یا دشنه یا خنجری که آن را تا نیمه از نیام بیرون کشیده باشند. تیری که در کمان گذاشته و زه کمان را تا نیمه کشیده باشند :
می خواست دوش عذر جفاهای او خیال
صد تیر آه نیم کشم در کمان بماند.

؟


- نیم کش کردن ؛قسمتی از شمشیر و خنجر و مانند آن را از غلاف بیرون آوردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
چوسبز نیمچه علم نیم کش کردی
سیاه چهره شود راست جهل چون فرفخ .

محمد نسوی (از فرهنگ فارسی معین ).


ترجمه مقاله